کامپیوتر-علمی-معنوی

این وبلاگ یک وبلاگ علمی وتفریحی با مطالب گوناگون است ِ که به مرور به ان افزوده می شود

کامپیوتر-علمی-معنوی

این وبلاگ یک وبلاگ علمی وتفریحی با مطالب گوناگون است ِ که به مرور به ان افزوده می شود

ماجرای خواستگاری یک پسر سر به راه

خانواده ای برای خواستگاری به منزل عروس خانوم رفته بودند...

 

مادر داماد یواشکی به مادر عروس گفت؛ ببخشید، کبریت دارید؟ پسرم می خواد سیگار بکشه.

مادر عروس با تعجب پرسید، مگه داماد سیگاریه؟

مادر داماد گفت؛ سیگاری که نیست، ولی تازه عرق خورده اینه که هوس سیگار کرده؟

مادر عروس پرسید؛ مگه داماد عرق خوره؟

گفت؛ عرق خور که نه! ولی دیشب توی قمار باخته و از ناراحتی عرق خورده.

مادر عروس گفت؛ یعنی قمار هم می کنه؟

گفت؛ نه بابا! توی زندان یاد گرفته.

پرسید، مگه زندانی هم بوده؟

گفت؛ چیزی نبود، با رفیقاش دعوا کرده بود و چاقو کشیده بود افتاد زندان،

پرسید پس اهل دعوا و چاقوکشی هم هست؟

مادر داماد گفت؛ نه بابا، موقع تقسیم کردن اموال دزدی با هم بگومگو کرده بودند.

مادر عروس گفت؛ یعنی داماد دزد هم هست؟

مادر داماد گفت؛ فکر بد نکنین ها...

با همه این چیزها، در عوض تا دلتون بخواد، بچه سر به راهیه!__
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد