کامپیوتر-علمی-معنوی

این وبلاگ یک وبلاگ علمی وتفریحی با مطالب گوناگون است ِ که به مرور به ان افزوده می شود

کامپیوتر-علمی-معنوی

این وبلاگ یک وبلاگ علمی وتفریحی با مطالب گوناگون است ِ که به مرور به ان افزوده می شود

داستان کوتاه و جالب “دقت در انتخاب همسر”

یه آهو بود که خیلی خوشگل بود.

روزی یک پری به سراغش اومد و بهش گفت:

آهــو جون!… دوست داری شوهرت چه جور موجودی باشه؟

آهو گفت: یه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش.

پری آرزوی اون رو برآورده کرد و آهو با یک الاغ ازدواج کرد.

شش ماه بعد آهو و الاغ برای طلاق و جدایی، سراغ حاکم جنگل رفتند.

حاکم پرسید: علت طلاق؟

آهو گفت: توافق اخلاقی نداریم، این خیلی خره.

حاکم پرسید: دیگه چی؟

آهو گفت: شوخی سرش نمیشه، تا براش عشوه میام جفتک می اندازه.

حاکم پرسید: دیگه چی؟

ادامه در لینک زیر



آهو گفت: آبروم پیش همه رفته، همه میگن شوهرم حماله.

حاکم پرسید: دیگه چی؟

آهو گفت: مشکل مسکن دارم، خونه ام عین طویله است.

حاکم پرسید: دیگه چی؟

آهو گفت: اعصابم را خـرد کرده، هر چی ازش می پرسم مثل خر بهم نگاه می کنه.

حاکم پرسید: دیگه چی؟

آهو گفت: تا بهش یه چیز می گم صداش رو بلند می کنه و عرعر می کنه.

حاکم پرسید:دیگه چی؟

آهو گفت: از من خوشش نمی آد، همه اش میگه لاغر مردنی، تو مثل مانکن ها می مونی.

حاکم رو به الاغ کرد و گفت: آیا همسرت راست میگه؟

الاغ گفت: آره.

حاکم گفت: چرا این کارها رو می کنی ؟

الاغ گفت: واسه اینکه من خرم.

حاکم فکری کرد و گفت: خب خره دیگه … چی کارش میشه کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد